قدس آنلاین- علی معلمدامغانی اگرچه در این سالها بیشتر بهعنوان رئیس فرهنگستان هنر جمهوری اسلامی ایران شناخته میشود، اما نام و آوازه او در محافل فرهنگی و هنری کشور همواره بهدلیل سابقه طولانیاش در شعر و ادبیات مطرح بوده است. او در این گفتوگو درباره فعالیتهای خود در عرصه شعر در اینروزها صحبت کرده است.
اگر نگاهی کلی به ادبیات امروز بیندازیم؛ نسبت به ادبیات دهه شصت یا دهه هفتاد، میبینیم که ادبیات امروز به زینت المجلس و محل جلوه گری احساسات رقیق عاشقانه تبدیل شده است اما از موضوعات و نگاههای اجتماعی و سیاسی روز به روز خالیتر میشود. بهنظر شما این مسئله به چه دلیل است؟
این یک عقیده است. اگر همه شعرا و ادبا حضور داشتند و شما این سؤال را مطرح میکردید، خیلی از آنها میگفتند ما میگوییم، کسی نمیشنود. این قضیه دو رو دارد. گوینده میگوید، اما شنونده هم باید بشنود. دیرگاهی است رابطه گوینده و شنونده دچار خدشه شده است. نمیدانم دلیلش چیست، اما گویا به همه گویندگان دیگر شک دارند و حرفشان را قبول نمیکنند. آثار گویندگان در دسترس است و اگر آنها را مطالعه کنید میبینید خیلی حرف هست، اما این حرفها اثر نمیکند. فرمایش شما مانند این است که وقتی بیماران خوب نمیشوند، داروخانه را ببندیم. داروساز کار خود را میکند و داروخانه هم دارو را عرضه میکند، اما بیمار اشکال دارد. مریض طفل مزاجند عاشقان ورنه/ علاج درد تغافل دو روز پرهیز است. این بیماران پرهیز نمیکنند و حرف هم گوش نمیکنند، وگرنه شعر حتی در این دوره هم ازنظر قریحههایی که وجود دارد، هم از منظر کیفی و هم از منظر کمّی رشد کرده است، چراکه عرصهها هم وسیع شدهاند. عرصه دیگر جهانی است، این محله و آن محله و این شهر و آن شهر نیست. شاعری که در اینجا شعر میگوید با شاعری که در آلمان است رقابت میکند. ترانهسرایی که امروز در کشور ما ترانه میگوید، با ترانهسرایان گروههای جهانی رقابت میکند. پس باید حرفهای تازهای وجود داشته باشد که دارد. اما اینها طرح نمیشود، نقد نمیشود و بهخوبی عرضه نمیشود و اگر هم عرضه شود، عُرضه خواندن نیست. باید این مسائل را بررسی کرد.
یک بخشی از این قضیه به خود گویندگان برنمیگردد؟ یک نمونه از این گویندگان خود شما هستید. بهنظر میرسد شما در عرضه کارهای جدیترتان در این سالها امساک کردهاید.
ما اتفاقاً بسیار حرفها زدهایم. شاعر در سخن بلد است جوری سخن بگوید که خواندنش مقداری دشوار باشد، اما اگر از تو بپرسند چه گفتهای و منظورت چه بوده است و بخواهد آشکار کند که از اول باید جوری سخن میگفت که آشکار باشد و اگر اینگونه نبوده، لابد مصلحتی در آن بوده است. ما از همان اول از گفتن هیچگاه دریغ نکردهایم. گفتیم و بسیار گفتیم.
شاید دلیل سؤالی که برای من و دیگران پیش آمده این باشد که دوستداران شعر شما، بهخصوص در دهه هفتاد که در صحنه اجتماعی حضور فعالی داشتید و نسبت به وقایع روز واکنش نشان میدادید، به همان نگاه و نوع شعر شما عادت کردهاند.
من تا جاییکه میدانم، تغییر اساسی نکردهام. شاید سنم بالا رفته است، اما اینکه بگوییم دیگر مسلمان نیستم، چنین نیست و من هنوز مسلمان هستم. اگر بگوییم دیگر ایرانی نیستم، چنین نیست و هنوز ایرانی هستم و یا اینکه بگوییم دیگر اعتقادی به این مملکت و مردم آن ندارم، بازهم چنین نیست و من این اعتقاد را دارم. من آنهایی را که از این مملکت رفتند، قبول ندارم. آنها اگر راست میگفتند، خوب یا بد باید در همین سرزمین میماندند، چراکه گفت: پای در زنجیر نزد دوستان/ به که با بیگانگان در بوستان. آنها به تفرج رفتند و با مصیبت اینجا چهربطی دارند؟ آنها دروغگویند و اگر یکروزی هم برگردند، طلبکارند و خیر مردم را نمیخواهند. مردم اینجا با غم و شادیشان، خودشان هستند و خودشان باید مسائلشان را حل کنند و فریب اینسو و آنسو را نخورند. ما هم به همان قاعدهایم و تغییر آنچنانی نکردهایم و به هیچکس از اهل این عالم هم نباید جواب پس بدهیم. اپوزیسیون یکروز میآید و میگوید که چرا آنروز چنان بودید و دیگر روز چنین بودید. ما به همان قاعدهای بودیم و هستیم و انشالله هم بر همان قاعده خواهیم بود.
انشالله. منظور من درخصوص انتشار آثارتان بود. انتظار دوستداران شعر شما برای مجموعههای تازه، سرودههای جدیدتر و کتابهای صوتی از آثار شما طولانی شده است و امیدوارند که شما در انتشار آثارتان گشادهدستتر عمل کنید.
دوستان تابهحال همت کردهاند و دو سه مجموعه از شعرهای ما را منتشر کردهاند.
باور بفرمایید دو سه مجموعه خیلی کم است!
انشاالله، هنوز یار باقی و کار باقی است!
نظر شما